loading...
شعر عاشقانه ,داستان,كد پيشواز ايرانسل
به نام خداوند روزی دهنده
www.irooniha.ir
ثبت شده در پايگاه ساماندهي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
دانلود نرم افزار ارسال اس ام اس رایگان 4 669 fns4565
♥:::: اتاق گفت و گو ::::♥ 85 5897 zahra
هیچ وقت فراموشت نمیکنم ایرونـــی ها.. 9 1271 zahra
من داغونم ... 4 2149 zahra
خـــــــــــــــدایا ..... 4 1700 zahra
خسته ام 2 1387 matina44
به قول یاس از چی بگم ؟؟؟ 7 1748 matina44
جبهه رفتن دخترا 1 1218 matina44
هميشه خودت رانقدبدان 2 799 matina44
زمین به مرد بودنت ............. 4 1361 matina44
پست.. 1 685 matina44
. . . . . . .هديه. . ؟. . . . 4 944 matina44
گاهی دلت میخواهد......... 2 1629 matina44
خاطره 4 1204 matina44
داستان خلقت زن... 2 1341 matina44
بیشتر آشنا بشیم ............... 9 1693 hadi
عکس های گروه زدبازی 4 806 mahdi636
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود،ازش پرسید 16 5312 nastaran9878
دلم گرفتھ از 2 1429 parvane
اگه من هنوز ازدواج نکردم ... 11 2485 parvane
متن آهنگ قانون احساس مجید خراطها 9 1210 nima
چند تا جک باحال 5 975 nastaran9878
بايدخيانت كني..... 1 1723 giti
گور بابای اونی ک رفته ... 1 1820 giti
فقط دخترا بیان تو... 2 2385 mona
مدام گفتی.... 1 996 nastaran9878
ادامه داستان 14 1654 starlove
چی بگم؟؟! 0 872 mahsa0935
با حلوا حلوا کردن دهن شیرین که نمیشه هیچ ..... 2 836 mona
اجازه دهید ..... 3 1055 mitra
پروانه بازدید : 714 1391/09/15 نظرات (0)

6 تا داستان آموزنده جديد و بسيار زيبا و خواندني

داستان آموزنده

 

 
در جست و جوی خدا…
یک نفر دنبال خدا می گشت، شنیده بود که خدا آن بالاست و عمری دیده بود که دستها رو به آسمان قد می کشد.پس هر شب از پله های آسمان بالا می رفت، ابرها را کنار می زد،چادر شب آسمان را می تکاند ، ماه را بو می کرد و ستاره ها را زیر ورو  او می گفت: خدا حتما یک جایی همین جا هاست. و دنبال تخت بزرگی می گشت به نام عرش؛ که کسی بر آن تکیه زده باشد. او همه ی آسمان را گشت اما نه تختی بود و نه کسی. نه رد پایی روی ماه بود و نه نشانه ای لای ستاره ها.
از آسمان دست کشید، از جست و جوی آن آبی بزرگ هم آن وقت نگاهش به زمین زیر پایش افتاد.زمین پهناور بود و عمیق.پس جا داشت که خدا را در خود پنهان کند زمین را کند،ذره ذره و لایه لایه و هر روز فروتر رفت و فروتر خاک سرد بود و تاریک و نهایت آن جز یک سیاهی بزرگ چیز دیگری نبود نه پایین و نه بالا، نه زمین و نه آسمان. خدا را پیدا نکرد.
اما هنوز کوه ها مانده بود. دریاها و  دشت ها هم. پس گشت وگشت و گشت. پشت کوه ها و قعر دریا را، وجب به وجب دشت را. زیر تک تک همه ی ریگها را. لای همه ی قلوه سنگ ها و قطره قطره آبها را. اما خبری نبود…
از خدا خبری نبود نا امید شد از هر چه گشتن بود و هر چه جست و جو آن وقت نسیمی وزیدن گرفت. شاید نسیم فرشته بود که می گفت خسته نباش که خستگی مرگ است. هنوز مانده است، وسیع ترین و زیباترین و عجیب ترین سرزمین هنوز مانده است . سرزمین گمشده ای که نشانی اش روی هیچ نقشه ای نیست نسیم دور او را گشت و گفت: “اینجا مانده است، اینجا که نامش تویی” و تازه او خودش را دید، سرزمین گمشده را دید. نسیم دریچه ی کوچکی را گشود،راه ورود تنها همین بود  و او پا بر دلش گذاشت و وارد شد خدا آن جا بود بر عرش تکیه زده بود و او تازه دانست عرشی که در پی اش بود، همین جاست سال ها بعد ، وقتی که او به چشم های خود برگشت، خدا همه جا بود؛ هم در آسمان هم در زمین. هم زیر ریگ های دشت و هم پشت قلوه سنگ های کوه، هم لای ستاره ها و هم روی ماه
عرفان نظر آهاری
 
مرد سنگ شکن
روزی روزگاری سنگ شکن فقیری بود که زیرآفتاب و باران، روزگار را به خرد کردن سنگ های کنار جاده می گذرانید.روزی با خود گفت:”آه!اگر می توانستم ثروتمند شوم،آن وقت می توانستم استراحت کنم.” فرشته ای در آسمان پرسه می زد. صدایش را شنید و به او گفت:” آرزویت اجابت باد”همین طور هم شد. سنگ شکن فقیر ناگهان خود را در قصری زیبا یافت که تعداد زیادی خدمتکار به اوخدمت می کردند.
حالا می توانست هزچقدر که می خواست استراحت کند. اما روزی آمد که سنگ شکن به این فکر افتاد که تا نگاهی به آسمان بیندازد. آن وقت چیزی را دید که هرگزبه عمرش ندیده بود:خورشید را! آهی کشید و گفت:”آه!اگر می توانستم خورشید شوم، دیگر این همه خدمتکار موی دماغم نبودند!” این بار هم فرشته ی مهربان خواست او را خوشحال کند. به او گفت:”خواسته ات اجابت باد!”اما وقتی آن مرد خورشید شد، ابری از برابر او گذشت و درخشش او را تیره و تار کرد. با خود فکر کرد:” ای کاش ابر بودم! ابر از خورشید هم نیرومندتر است!”اما این خواسته اش هم که اجابت شد، باد وزید و ابر را در آسمان پراکند.”دلم می خواهد باد باشم که هر چیزی را با خود می برد.
” فرشته با کمال میل خواسته اش را اجابت کرد. اما به باد بی پروا و خشمگین که تبدیل شد، به کوه برخورد که در مقابل باد هم تکان نخورد. کوه که شد، متوجه شد که کسی با کلنگ پایه اش را خرد می کند. گفت:” کاش می توانستم آن کسی باشم که کوه ها را خرد می کند.”
فرشته برای آخرین بار خواسته اش را اجابت کرد. چنین شد که سنگ شکن دوباره خود را کنار جاده و در همان قالب پیشین کارگر ساده ای که بود ، یافت و دیگر پس از آن زبان به شکوه نگشود.
 
داستان کلاغ و خرس
یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن. کلاغه سفارش چایی میده. چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار!
مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه: دلم خواست، پررو بازیه دیگه پررو بازی!
چند دقیقه میگذره… باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده، باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار.
مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه: دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی!
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره، خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه …
مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن. قهوه رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار!
مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟
خرسه میگه: دلم خواست! پررو بازیه دیگه پررو بازی!
اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که بندازنش بیرون. خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه.
کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه مجبوری پررو بازی دربیاری!
نکته مدیریتی: قبل از تقلید از دیگران منابع خود را به دقت ارزیابی کنید!
 
آرزوهایی که حرام شدند
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم. لستر هم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد بعد با هر کدام از این سه آرزو سه آرزوی دیگر آرزو کرد آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی بعد با هر کدام از این دوازده آرزو سه آرزوی دیگر خواست که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا… به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد برای خواستن یه آرزوی دیگر تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به… ۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن جست و خیز کردن و آواز خواندن و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر بیشتر و بیشتر در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند عشق می ورزیدند و محبت میکردند لستر وسط آرزوهایش نشست آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا و نشست به شمردنشان تا…
پیر شد و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند آرزوهایش را شمردند حتی یکی از آنها هم گم نشده بود همشان نو بودند و برق میزدند بفرمائید چند تا بردارید به یاد لستر هم باشید که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !
 
انسان و پروردگار…
فردی از پروردگار در خواست کرد تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد. خداوند پذیرفت و او را وارد اتاقی نمود که جمعی از مردم در اطراف دیگ بزرگ غذا نشسته بودند همه گرسنه نا امید و در عذاب بودند هر کدام قاشقی داشت که به دیگ می رسید ولی دسته قاشقها بلند تر از بازوی آنها بود به طوری که نمی توانستند قاشق را به دهانشان برسانند عذاب آنها وحشتناک بود !
آنگاه خداوند گفت : اکنون بهشت را به تو نشان می دهم. او به اتاق دیگری که درست مانند اولی بود وارد شد دیگ غذا … جمعی از مردم … همان قاشقهای دسته بلند … ولی در آنجا همه شاد و سیر بودند. آن مرد گفت : نمی فهمم !!! چرا مردم اینجا شادند در حالی که در اتاق دیگر بد بختند؟ با آنکه همه چیزشان یکسان است؟
خداوند تبسمی کرد و گفت :
خیلی ساده است در اینجا آنها یاد گرفته اند که یکدیگر را تغذیه کنند هر کسی با قاشقش غذا در دهان دیگری می گذارد چون ایمان دارد که کسی هست که در دهانش غذایی بگذارد.
 
مشعل
مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه می رفت.
مرد جلو رفت و از فرشته پرسید: این مشعل و سطل آب را کجا می بری؟
فرشتـه جواب داد: می خواهم با این مشعـل بهشت را آتش بـزنم و با این سطل آب، آتش های جهنم را خاموش کنم. آن وقت ببینم چه کسی واقعاً خدا را دوست دارد!
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
نظرات كاربران
g
درباره ما
كد آهنگ پيشواز ايرنسل, irancell, pishvaz , كد آواي انتظار همراه اول, شعر عاشقانه , اس ام اس لاو, داستان كوتاه. sms love , اسمس عاشقانه.. اس ام اس خنده دار ,اس ام اس تبريك,اس ام اس تولد ,اس ام اس پ ن پ,اس ام اس عشقي,اس ام اس تيريپ لاو,اس ام اس دوست داشتن, اس ام اس معرفت ,اس ام اس غمگين ,اس ام اس خاطرخواهي,اس ام اس شب بخير,پيامك عاشقانه,پيامك شب بخير ,پيامك عشقي ,پيامك لاو ,پيامك نوازش ,پيامك تيريپ لاو ,پيامك احساسي, پيامك تولد,پيامك تبريك, اس ام اس تسليت, پيامك تسليت,sms,sms عاشقانه,sms لاو ,sms تبريك تولد, sms خنده دار, sms باحال , sms تسليت, sms مناسبتي,داستان كوتاه,داستان غمگين ,داستان عبرت انگيز ,داستان مادر ,داستان غمناك, داستان غم انگيز, داستان غمگين, داستانك زيبا ,داستان عاشقانه, كد آهنگ پيشواز ايرنسل, irancell, pishvaz , كد آواي انتظار همراه اول,
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 564
  • کل نظرات : 399
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 532
  • آی پی امروز : 34
  • آی پی دیروز : 100
  • بازدید امروز : 200
  • باردید دیروز : 250
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 200
  • بازدید ماه : 5,124
  • بازدید سال : 34,096
  • بازدید کلی : 3,589,263
  • آخرین نظرات
  • [Comment_Title] - [Comment_Date]
    [Comment_Message]
  • کدهای اختصاصی