loading...
شعر عاشقانه ,داستان,كد پيشواز ايرانسل
به نام خداوند روزی دهنده
www.irooniha.ir
ثبت شده در پايگاه ساماندهي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
دانلود نرم افزار ارسال اس ام اس رایگان 4 669 fns4565
♥:::: اتاق گفت و گو ::::♥ 85 5897 zahra
هیچ وقت فراموشت نمیکنم ایرونـــی ها.. 9 1271 zahra
من داغونم ... 4 2149 zahra
خـــــــــــــــدایا ..... 4 1700 zahra
خسته ام 2 1387 matina44
به قول یاس از چی بگم ؟؟؟ 7 1748 matina44
جبهه رفتن دخترا 1 1218 matina44
هميشه خودت رانقدبدان 2 799 matina44
زمین به مرد بودنت ............. 4 1361 matina44
پست.. 1 685 matina44
. . . . . . .هديه. . ؟. . . . 4 944 matina44
گاهی دلت میخواهد......... 2 1629 matina44
خاطره 4 1204 matina44
داستان خلقت زن... 2 1341 matina44
بیشتر آشنا بشیم ............... 9 1693 hadi
عکس های گروه زدبازی 4 806 mahdi636
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود،ازش پرسید 16 5312 nastaran9878
دلم گرفتھ از 2 1429 parvane
اگه من هنوز ازدواج نکردم ... 11 2485 parvane
متن آهنگ قانون احساس مجید خراطها 9 1210 nima
چند تا جک باحال 5 975 nastaran9878
بايدخيانت كني..... 1 1723 giti
گور بابای اونی ک رفته ... 1 1820 giti
فقط دخترا بیان تو... 2 2385 mona
مدام گفتی.... 1 996 nastaran9878
ادامه داستان 14 1654 starlove
چی بگم؟؟! 0 872 mahsa0935
با حلوا حلوا کردن دهن شیرین که نمیشه هیچ ..... 2 836 mona
اجازه دهید ..... 3 1055 mitra
پروانه بازدید : 1337 1391/12/27 نظرات (1)

سوتی های جديد و خنده دار شما

سوتی های جديد و خنده دار 92

به ادامه مطلب برويد...

 

 
مریم از تهران
 
چند سال پیش تو باشگاه وقتی داشتیم تمرین ضربه زدن می کردیم مادر یکی از هم باشگاهیامون اومده بود برای دیدن و بخاطر اینکه پسرش متوجه بشه شروع کرد به تشویق آقا که تا اومد ضربه به میت بزنه ییهو یه صدای عجیبی از پایین اومدو ….
بنده خدا هم لباس رزمیش پاره شد هم ابروش رفت با بویی که راه انداخته بود
جالب مادرش بود که داشت تشویقش میکرد در زمان ۳۰ ثانیه متفرق شد طوری که فکر کنم دو روز دنبالش می گشتند
ناصر از ورامین
سر کلاس ارائه کنفرانس داشتم… خداییش خیلی آماده بودم و گوش شنوا می خواستم. گوشه چشمی به استاد انداختم، داشت با یکی از بچه ها گپ میزد. یهو آپرم زد بالا، ولی هیچی نگفتم و یه اشاره کوچیک به استاد کردم. لامصب دوباره با یارو شروع کرد. هیچی روبه استاد کردم و گفتم : آقای مِستِر! من خودم همه ی اینایی رو که می گم، بلدم؛ دارم واسه جناب عالی لاف می زنم… دیگه هیچی اون ترم به خاط همون واحد مشروط شدم… ولی خداییش کلاس رو ترکوند. دیگه هیچی!!!!
بهزاد از کردستان
تولدم بود با خواهرم و مادرم و کلاً خانواده،جشن گرفته بودم.که خواهر زاده چهار ساله ام میاد،گوشی مادره هم دستشه.گفت:(خاله یه شعر نوشتم تو گوشی.برات بخونم؟)گفتم:(بخون عزیزم!)گوشی رو دید گفت:(الهی بمیری عوضی.هر چی که من می کشم،از توئه.با اون ننه بابای افاده ایت.بی ادب بی فرهنگ بی همه چی!!ناهارم نداریم!)شاخ در آوردم.این چی بود؟!خواهرم با یک حرکت گوشی رو گرفت و گفت:(چی میخونی بچّه؟!شعرو بخون!شعر!)قضیه رو فهمیدم.یک روز که خواهرم با شوهرش دعواشون شده بود خواهرم این پیامکو برای شوهرش نوشت.خواهر زاده امم اشتباهی رفته بود توی ارسال شده ها و اینو خونده بود!!همه از خنده ترکیدند.خواهر زادم شعر اصلی رو خوند و تولد به خوبی و خوشی تموم شد!!!
امیلی از قائم شهر
رفته بودیم امتحان گواهینامه بدیم . یه پسره از این ژیگولی ها نوبتش شد. به افسره گفت: معمولی برم یا پلیسی؟ یارو گفت پلیسی برو بینیم. پسره دنده ای چاق کرد و پاشو چسبوند رو گاز و ویژژژژ به قول معروف “تیک آف” و حرکت. خدائیش دس فرمونش حرف نداشت و از لالوی ماشینا ویراژی می داد که بیا و ببین. افسره که از ترس دو دستی داشبورت رو چسبیده بود، بالاخره تحملش تموم شد و گفت: بسه بچه بزن بغل. پسره با لبخندی افتخار آمیز گفت چطور بود جناب؟ افسره گفت: رانندگی پلیسی ت، ای …،بدک نبود.دفعه دیگه بیا بینم رانندگی معمولی ت چطوره .
ممدآقا از تهران
برای اولین بار پشت فرمون نشستم و مربیم بعد از یه مسافتی گفت برو دنده ۲٫ منم که در اوج بودمو دیدم بلدم یکم برونم سینه صاف کردمو با اعتماد به نفس کامل بدون اینکه به پایین نگاه کنم دنده رو عوض کردمو پا گذاشتم رو گاز دیدم ماشین صداش در اومد یه نگاه به مربیم کردم دیدم زل زده بهم و هیچی نمیگه،نگو بجای دنده ماشین جای کمربند ایمنی رو دادم پایین!!!
زیبا از کرج
سلام.یه شب خونه عموم بودیم که ازقضا برقا رفت عموم هم تازه از سرکار اومده بود وگرسنه،زن عموم میخواست غذاروتومایکروفرگرم کنه غذارو گذاشت مایکروفر عموم هم باچراغ قوه همراهیش میکردا تا نیم ساعت میخندیدیم .پت ومتی شده بودن.
فاطمه از جنوب
یه روز رفته بودم کلاس زبان.یه معلم پسر خیلی جدی داشتیم داشت درس میداد که آخرش به من نگا کرد و گفت read!
منم که حواسم بهش نبود شک کردم که با منه هول شدم گفتم: کی رید؟!
سارا از ارومیه
چندوقت پیش که شایعه شده بود۲۱دسامبر دنیا قراره نابود شه دورهم نشسته بودیم
داشتیم درمورد همین موضوع حرف میزدیم یهو داداشم که۱۵ سالشه گفت من میترسم اگه دنیا نابود شه هممون می میریم
خالم با اعتمادبه نفس شدید برگشت گفت نگران نباش اصلم نترس اگه نابود شه می ریم تو پارک می خوابیم
خونه ترکید از خنده
نازی از تبریز
یه روز که حالم زیاد خوب نبود رفتم دم یه عطاری تا ببینم فایده ای داره ؛حالم بهتر میشه یانه که خدایش موثر بود
احوالاتما برا اقای عطار توضیح دادم؛یه دارو برام اورد و گفت روزی یه قاشق استکان خوری از این دارو ها استفاده کن تا خوب بشی؛ولی من همون لحظه خوب خوب شدم فقط به خاطر خنده ی زیاد تا چند دقیقه بعدش سرفه داشتم
نبی الله از اصفهان
یه روز هوابارونی بود رفیقم باخودش چتر آوورده بود من میخواستم بهش بگم چترتو باز کن اشتباهی گفتم چترتو روشن کن!!!!!!!!!(اشاره به اینکه دکمه چترو بزن)
علیرضا از تهران
یک روز رفته بودم بیرون خرید کنم که بابام و مادرم و خواهرم را با ماشین دیدم و من هم سوار شدم و نزدیک یک مغازه ایستاد تا من خرید کنم و بعد از چند دقیقه که اومدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم و داد زدم بریم دیگه یهو یه صدای جیغ شنیدم و یه دست را دیدم که با سرعت داره میاد تو گوشم که تازه فهمیدم ماشین را اشتباهی سوار شدم پریدم بیرون و پاگذاشتم به فرار
شکلات از دهکرد
یه بار رفته بودیم خونه ی مامان بزرگم.با عمه هام نشسته بودیم و داشتیم در مورد کاشت مو حرف میزدیم.عمه بزرگم گفت:نه بابا ما همین جوریشم زشتیم با کاشت مو هم خوب نمیشیم.بعد مامانم با جدیت گفت آره بابا شما کلا داغونین!!
یگانه از تهران
یه روز که رفته بودیم سیزده بدر رفتیم تو یه باغ منو خواهرم دیدیم یه کندو عسل افتاده رو زمین و زنبورها دورش جمع شدن اینقدر که خوشحال شدیییییییم …….رفتیم سراغ بابامون و گفتیم :بابا بابا بیا کندو پیدا کردیم بابامون هم خوشحال تر از ما گفت بریم عسل جمع کنیم ……………
خلاصه چشمتون روز بد نبینه رفتیم ولى، تا رسیدیم بابامون گفت احمق ها این که ( گلاب به روتون ) گه و این زنبور ها مگسن …. اینقدر زرد بود ماهم فکر کردیم کندو هست.
محبوبه از اهواز
چندسال پیش،یه روز که خوانواده عموم خونمون مهمون بودن،من و داداش کوچکم وپسر عموم داشتیم اسم فامیل بازی میکردیم.خب اوناپسربودن ومنم که نماینده جامعه دختراونمیخواستم جلوشون کم بیارم و به محضی که مسابقه شروع میشدتندتند مینوشتم واستپ میدادم چندباری هم بالاترین امتیازوگرفتم
خلاصه،حرف”واو”انتخاب شد وشروع کردیم مث فشنگ نوشتن تا اینکه همشونوشتم وهرچی فکرکردم میوه باواو یادم نیومد،کمی که گذشت اون دوتام به حرف امدن و گفتن که میوه پیدانکردن.گفتیم ازبقیه کمک بگیریم،پرسیدیم:کسی میوه با واو یادش میاد؟همه توفکربودن که یهو اون یکی پسرعموم که ازما بزرگتره داد زد:ویکی
خونمون منفجرشدازخنده.جالب اینجابود که ماهم متوجه اشتباهش نشدیم و سه تایی مون فوراتوبرگه هامون نوشتیم(یادش امده بود به میوه کیوی ولی هول شده بود گفته بود ویکی).
فاطمه از جهرم
یکی ازین افوام ما اسمش فهیمه است ولی اسمشو دوس نداره یه سری کلاس زبان ثبت نام میکنه و به همه میگه اسمش مهشیده،یه بار دیده یکی هی صدا میزنه مهشید مهشید مهشید این برگشته گفته ای بابا این مهشید کیه ؟جواب اینو بده!
آسمان از مشهد
۳ روز از مراسم نامزدیمون میگذشت نهوز با خانمم رودروایستی داشتم
که با نامزدم و داداش و مامانم تو ماشین داشتیم میرفتیم سمت خانه
داداشم خواست یه سری خانه اون داداشم بزنه و یه سری وسایل را برداره که من خواستم خیر سرم یه راه حل بهش نشان بدم
گفتم شما سر خیابان وایسا از اینجا میان بر داره من میتونم برم
گفت که نه با ماشین میریم
من هم میخواستم بگم که “راه طولانی و دوره” برگشتم گفتم “راه طوله و دورانیه”
حالا بعد از ۱۰ سال هنوز خانمم بخاطر این سوتی به من میخنده
علی از گرگان
با دوست خانوادگیمون رفته بودیم مشهد چون خونه گیرمون نیومدجلوی حرم چادر زدیم شب همه خوابیده بودن من یواشکی با دختر شون رفتیم بیرون وقتی
برگشتیم یواشکی رفتیم توی چادر و زیپ چادر رو کشیدیم من اومدم بالش بردارم چشمتون روز بد نبینه دیدیم سه تا مرد سسیبیل کلفت تو چادر خوابن سریع زیپ چادر رو کشیدیم بالا دوستم فرار کرد منم اومدم در برم پام گیر کرد تو لبه چادر وخوردم زمین فکر میکردم اونا پامو گرفتن انقدر جبغ زدم که مرده پاشد پای منو ازاد کرد من نمیدونستم چه جوری فرار کنم هنوزم که هنوزه خانوادهامون این قضیه رو میگن و میخندن
زهرا از خمین
یه روز یکی از اشنا ها زنگ زد خونمون گوشی رو برداشتم(بعد از سلام و احوال ىرسی)
گفت بابا خونست
- نه مر سی!!!!
– میگم بابا خونست
من که تازه فهمیدم چی شده شروع کردم به الو الو گفتن … که یارو فکر کنه صدا نیومده …بعدش بابام اومد خیلی شیک گوشی رو گرفت گفت ارمین چرا دروع میگی تلفن که درسته یعنی …
آرمین از گرگان
یه روز دبیرستان که بودیم سرکلاس فضولی کردیم خانومه مثلا خاست سرمون داد بزنه گفت ببندید خفه شید دهناتونو
مریم از شوش دانیال
یه روز یکی از دوستای بابام زنگ موبایل بابام.بابامم موبایلشو خونه جا گذاشته بود.من گوشیو برداشتم بعد احوال پرسی گفت حاجی کجاست گفتم نمیدونم گفت شما؟منم گفتم من آقازاده شون هستم.یه لحظه دنیا روسرم هوار شد.تا یک ماه تو خونه سوژه شده بودم
میلاد از بوشهر
ترم دوم دانشگاه بودیم ازاونجایی که توکلاسمون ۲۰تاپسرو۴تادختربودیم خیلی باید توحرف زدنمون دقت میکردیم استاد یه عکس بهمون نشون دادوگفت:کی میدونه این عکس تخم کدوم پرنده هست؟زهراکه خیلی هول شده بود وخوشحال بود که جواب رو میدونه،دادزد:استــادتخم موتورشرغه
۲۰تاپسره که منتظر آتو گرفتن بودن یهومنفجرشدن ازخنده.
استادگفت:بچه هامنظورشون همون شترمرغه،پس قبول میکنیم
تاترم۵زهرابه موتورشرغ معروف بود
سحر از جهرم
جونم براتون بگه یه روز خالم می خواسته بره دوره که شال خیلی خوشمل مامانم و قرض میگره تو مهمونی همه هم بهش میگن چه شال خوشگلی از کجا خریدی از این حرف ها اونم میگه مرسی قابل نداره از فلان جا…. موقعی که در حال غذا خوردن بوده شال مامی محترم ما ماستی میشه به طور ضایع دختر خالم که ۷_۸ سالش بود یه جیغ فرا بنفش می کشه همه ساکت میشن اونم با داد به خاله عزیز تر از جانم می گه مامان شال خاله رو ماستی کردیییییییی مگه نگفت مواظب شالش باشی هدیه هس …دیگه فردا شبش مامانم دختر خالمو از حبس خانگی نجات داد…
art777
من تو یه شرکت خدمات پس از فروش لپ تاپ کار میکنم.یه روز یه آدرس خورد برم بانک صادرات نوت بوک رئیس بانکو تعمیر کنم.
زرنگی کردم سر راه رفتم یه چک داشتم نقد کردم و یه دسته پول که دورش کش داشت گرفتم.
پولارو گذاشتم کیفم و کشو ازش باز کردم و تودستم بود.بعد رفتم تو اتاق رئیس بانک و خیلی با کلاس گفتم بنده فلانی از شرکت فلان اومدم برای رفع اشکال.
رئیس که خیلی عصبانی بودگفت عجب تشریف آوردین؟
داشت منو نگاه میکرد و حرف میزد که یه دفعه کش پولی که تودستم بود و باهاش بازی میکردم در رفت و مستقیم تو چشم رئیس خورد تا اومدم بگم غذر میخوام درو باز کرد و گفت گمشو گوساله نیاز به تعمیر جنابعالی نیست …..
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط mahdis در تاریخ 1392/06/17 و 16:19 دقیقه ارسال شده است

akhe kodum bache 4sale ee mitune bekhune?شکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
نظرات كاربران
g
درباره ما
كد آهنگ پيشواز ايرنسل, irancell, pishvaz , كد آواي انتظار همراه اول, شعر عاشقانه , اس ام اس لاو, داستان كوتاه. sms love , اسمس عاشقانه.. اس ام اس خنده دار ,اس ام اس تبريك,اس ام اس تولد ,اس ام اس پ ن پ,اس ام اس عشقي,اس ام اس تيريپ لاو,اس ام اس دوست داشتن, اس ام اس معرفت ,اس ام اس غمگين ,اس ام اس خاطرخواهي,اس ام اس شب بخير,پيامك عاشقانه,پيامك شب بخير ,پيامك عشقي ,پيامك لاو ,پيامك نوازش ,پيامك تيريپ لاو ,پيامك احساسي, پيامك تولد,پيامك تبريك, اس ام اس تسليت, پيامك تسليت,sms,sms عاشقانه,sms لاو ,sms تبريك تولد, sms خنده دار, sms باحال , sms تسليت, sms مناسبتي,داستان كوتاه,داستان غمگين ,داستان عبرت انگيز ,داستان مادر ,داستان غمناك, داستان غم انگيز, داستان غمگين, داستانك زيبا ,داستان عاشقانه, كد آهنگ پيشواز ايرنسل, irancell, pishvaz , كد آواي انتظار همراه اول,
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 564
  • کل نظرات : 399
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 532
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 100
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 250
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 4,937
  • بازدید سال : 33,909
  • بازدید کلی : 3,589,076
  • آخرین نظرات
  • [Comment_Title] - [Comment_Date]
    [Comment_Message]
  • کدهای اختصاصی